دیشب با خوابهای عجیب و پر از ترس از خوب پریدم. ..
شاید بتونم تعبیرش رو حدس بزنم
دیشب خیلی فکرم درگیر تعبیر فال بود
و این که چرا همون روز چند بار نخوندمش؟
به خوابی که دیدم و سعی کردم جور دیگهای تفسیرش کنم...
وکیل مدافع اومد
شب پیتزا گذاشتم خوب شده بود اما شیطنتهای پسرم و کم حوصلگی همسرم خرابش کرد
میدونم از دو روز پیش که کار پایان نامه ش رو شروع کرده تا زمان تحویلش اوضاع همینه
کاش این همه مضطرب نبود! اما هست...
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
چرا در توییتر بحث سقراطی ناممکن است؟دیروز دوستم اومد و یک سر رفتیم مطب، برام یک آزمایش و سونو نوشت
دوستم همچنان درگیر و دار اختلاف و قهر با همسرش،
موقع برگشتن اصرار کردم بیاد و کمیبشینیم، میدونستم که مایل به درد دل
البته از مابین حرفاش بین من و همسرم دلخوری پیش اومد... که صبح مون رو کمیتلخ کرد، اون هم در این هوای دلچسب پاییزی
دومین جلسهی شیمیدرمانی خواهرم هم انجام شد
جمعه مهمونی بودم و الان احوال بهتری دارم
درس نخوندم ولی از امروز میخونم، قول قول 😁
صبح برای بچهها کوکو پختم که اگر میل شون کشید بخورند
تصمیم گرفتم هر روز بیست تا کار معمولی رو رو برگه بنویسم و آخر شب به خودم نمره بدم
...
باز هم برمیگردم
بشرط حیات
زیباترین بخش زندگی امروز این بود که با تابش طلایی و تند خورشید بیدار شدم
مدتها بود آفتاب این طور سر به سرم نگذاشته بود
نور آفتاب مستقیم به چشمم خورد و بیدار شدم...
برای تسکین خودم و رفع کلافگی رفتم کتابخونه
موقع گرفتن کتابها و ثبتش خانم جوان کتابدار گفت 314 روز تاخیر داشتید
همون لحظه منتظر بودم از پنجره یا در کتابخونه پرتم کنه بیرون
با صدای خفیف مظلومانهای گفتم بله، ببخشید
جریمه اش میشه 31 تومن!
انتظار داشتم حق عضویت مون برا همیشه منسوخ بشه و یا جریمهی خیلی سنگینی بگه
گفتم کارت خوان دارید
-:نه، دفعهی بعد که کتابها رو آوردید پرداخت کنید، من براتون ثبت میکنم
-:ممنون، بازم ببخشید
و با شادمانی کتابهایی که گرفته بودم برداشتم و آوردم ...
خوب تو برای چی میخوای بخونی؟
- پولش
- تو الان معلمی
- نکنه فکر کردی خیلی خوشحالم واسه این شغل و این حقوق؟
- مگه دوست نداشتی معلم بشی؟
- چرا ولی ده پونزده سال دیر به آرزوم رسیدم، الان دیگه اون آدم گذشته نیستم، انرژی شو ندارم، برام جذابیت شو از دست داده
- پس گذر زمان آرزوهاتو عوض میکنه
- معلومه
- اگه فردا که دکترا گرفتی پشیمون بشی چی؟
- سکوت کردم، کاش این سوال رو نپرسیده بود!-
میخواستم صلح کنم ولی صبح وقتی در حال مکالمه با مامانم بودم در رو کوبید و منم بعد از پایان مکالمه در رو چنان کوبیدم که انتظار میرفت سقف بیاد پایین اما نیومد
فعلا که قصد صلح رو کنسل کردم ولی سعی م بر اینه بچههام زیاد ناراحت نشن
از خودم
رشد رو تا 118 خوندم
برنامهی جدید نوشتم
صبح رفتم دویدم تو حیاط
یخچال پر برفک شده بود با کمک تکنیک سشوار و شلنگ آبش کردم 😁
آشپزخونه رو هم شستم
امروز ختم قرآن برای مادربزرگ رو شروع کردم
از صبح کلی با مشاور حرف زدم
میگه اگه برا مدرک میخواد بخونی یعنی هنوز هم خواست جامعه خواست درونی تو هدایت میکنه و به رضایتی که میخوای نمیرسی!
گفتم من اگه مدرک نگیرم از درون احساس پوچی میکنم
برا من مدرک مهم!
گفت بدون در نهایت میشی یکی از این همه آدمیکه مدرک دارند، ببین 30 سال دیگه هم این مسئله همین قدر برات اهمیت داره؟
نمیدونم، سر در گمم
میگه عمرتو بذار پای هنر
نمیدونم بهش اعتماد کنم یا نه
تعداد صفحات : 0